طلوع سرخ

خون سرخ ما فلقی است که پیش از طلوع خورشید عدالت بر آسمان تقدیر نشسته است . شهید آوینی
آخرین نظرات
۰ نظر ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۵۴
محمد صادق مطیع رسول

معرفت >>> محبت >>> شوق >>> اُنس >>> خوف


انسان اگر نمی فهمید برای حیات خود به آب نیازمند است هیچ تمدنی کنار رود ها پدید نمی آورد.
اکنون که فهمیده آب و نه نفت (!) مایه ی حیات است. در میان متون علمی این قرن حرف هایی پیدا می شود که ترس از بی آبی را فریاد می کنند !

دوستی را سراغ دارم که شناخت چندانی از فلان نویسنده نداشت.  مدتی شروع کردم به توصیف آن نویسنده و از صفات و روش منحصر به فرد نوشته هایش سخن گفتن و یکی و دو کتاب نشانش دادم و گفتم حرف حسابش چیست. خوشش آمد و آنها را امانت گرفت. خلاصه بعد از مدتی تماس گرفت و گفت که کتاب جدید نویسنده (که دیگر محبوب شده) را خوانده ام و برایم سوالی پیش آمده. در حالی که خودم هنوز آن را نخوانده بودم!!
محبت و شوق معمولا از راه های کاذب برای انسان حاصل می شوند، به همین خاطر است که وقتی به مرحله ی وصال رسیدیم دیگر انسی در پی نخواهد داشت و رو به زدگی و تکرار می رویم. وقتی معرفت باشد، محبت ایجاد می شود و شوق وصال دل را به جوش و خروش وا می دارد. بعد از وصال نوبت مانوس شدن است. چرا که هدف، مشخص و "معرفت" پشتوانه ی این وصال بوده است. مشخصا کسی که به چیزی مأنوس شود، همیشه ترسی در دل خواهد داشت که مبادا این انس و شوق و محبت و معرفت از بین رود.
خود را می توان هر "آن" در یکی از مراحل فوق جستجو کرد مراحلی که پشتوانه ی فلسفی دارد و بسیاری از مسائل زندگی را به خوبی توجیه می کند.

۰ نظر ۲۱ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۱۳
محمد صادق مطیع رسول

دوش گعده ای بود و اخوان بر خوان خانه ی مان گرد آمده و به موجب آن افسون چندین ساله ی دیو فاصله به افسوسی و دیده بوسی تمام گشته بود. بعد از گذشت تعارفات و رسومات به کندن رسوبات همت نهادیم و در این باب، دوستی فرمود "از علایقتان باز گویید" که فاصله ها به فراموشی حافظه ها منجر شده و اوضاع زمانه به هر نوع تغییر ...
هرکدام با تأملی طویل پاسخی دادند. برخی نیز با زیرکی علایق دیگر دوستان فاش نموده تا رائحه ی قرابت را به سمع و نظر بواقی برسانند! طراح این سوال نغز نیز علایق مرا از پروفایل وبلاگ قبلی ام ربوده بود و من در پاسخ گفتم رجوع کنید به پروفایلم در نت(+) !
***
متن فوق بهانه ای بود بر بررسی پروفایل ها و علایق مردمان این دیار. منظور از دیار همان مجازکده است. همانجا که دوستی ها و روابط عمدتا مجازی است (هرچند که گاهی حقایقی اینجا فاش می شود که بر زمین کتمان می کنند!)و شناخت افراد از یکدیگر نه در یک گعده بلکه از سیاهه ها حاصل می شود. در این مجازکده پروفایل اهل نتی بسیار مجذوب تامل برانگیز بود که به فراخور این بحث بدون کم و کاست در اینجا می آورم :
    " یادم داده روی علایقم پا بگذارم برای عقایدم. این جا فقط نوشته علایق -علایق سیاسی یا اجتماعی، کتاب‌های مورد علاقه، فیلم مورد علاقه، موسیقی، ورزش- لابد انتظار دارید توی کتاب ها همه گرفتارند کریستین بوبن را بنویسم و مثلا مسخ کافکا و از فیلم ها شوشانک و بنجامین و موسیقی هم فلانی و فلانی و سیاست و ورزش و کار و بار و این ها ... نه، حتا اگر نوشته بود عقیده هم نمی دانستم چه بگویم، چه رسد به علایق که با بادی تغییر جهت می دهند -نشان به آن نشان که تا یک سال پیش از خرگوش بدم نمی آمد و حالا ازش متنفرم، نشان به آن نشان که تا دو سال پیش به احمدی نژاد علاقه داشتم و حالا ازش بدم نمی آید فقط، نشان به آن نشان که ...! "

۷ نظر ۰۱ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۳۶
محمد صادق مطیع رسول

دید نبی پسری را اندر خیابان تلو خوران !
پرسید جانکم "چگونه صبح کردی" ؟
جوانک
آه کشید
سر تکان داد
نشست و گفت :
با یقین !

پیک رحمت باز پرسید:
چیست نشانش در برت ؟!

..-.-.-.-.---.--.--.-.--....-.-.--.-.--.---.--.-.-.-.--.-.--.-.-.-.
....-.-.-...---- اینها مثلا نویز هستن ! .-.....-.--.-.-...
.....-..-...----.-...-...-....-.--.-.--.-....-..----..-..--.--.-...

آن پیرمرد جابجا شد
پای بر پا
روی مبل
رو به دوربین !
اصبحتُ شابا ً (این یقین باعث شد که هر روز صبح که از خواب پا میشم ، خودمو عین جووونا می بینم !)
---

پ.ن 1: هر کی تونست این جمله رو بخونه یه جایزه پیشم داره:
           دکتر کریم کرم کرم داری؟ کرم کرم کرم کرد !

پ.ن 2:
راستش هی گفتم بابا بی خیال، دیدم نع! تازه میگن بعدش یه تبلیغ دیگه داره ! واسه اون هم داریم!!

پ.ن 3: بی چاره حاجاقا اخم  اگه ندیدی، ببین (+)

پ.ن 4: تصور کن حلزون ها نیترو اسپید داشته باشن! یه سرعت فراصوتی!! متعجب
           دیگه شرکت سپیده ماهان ورشکست میشه! اگه گفتی چرا ؟ (+) (+)

پ.ن 5: این هم بقیه اش البته بدون نویز : (+)

۸ نظر ۰۸ تیر ۹۲ ، ۱۳:۳۴
محمد صادق مطیع رسول